ذخایر منابع طبیعی را میتوان موهبتهای مشترکی دانست که هرکسی میتواند به نفع خود از آنها استفاده کند. برای یک فرد، منطقی است که از یک منبع مشترک بدون در نظر گرفتن محدودیتهای آن استفاده کند؛ اما این رفتار منفعتطلبانه منجر به تخلیه منابع محدود مشترک میشود و این به نفع هیچکس نیست. با این حال، افراد این کار را انجام میدهند؛ زیرا در کوتاهمدت از مزایای آن بهره میبرند؛ اما جامعه هزینههای تهی شدن منابع را در بلندمدت میپردازد. بنابراین ازآنجاکه انگیزههای افراد برای استفاده پایدار از منابع مشترک پایین است، دولت در حفاظت از این منابع نقش دارد.
سیاستهای عمومی با هدف حفاظت از محیطزیست به دوران باستان بازمیگردد. برای مثال، دولتشهرهای یونان باستان قوانینی را وضع کردند که حدود ۲۳۰۰سال پیش بر برداشت از جنگلها حاکم بود. جوامع فئودالی اروپایی حفاظتگاههای شکار را ایجاد کردند که برداشت شکار و چوب را به خانوادههای سلطنتی محدود میکرد و عملا تا هزار سال پس از میلاد از بهرهبرداری بیش از حد جلوگیری میکرد. یا شهر پاریس اولین سیستم فاضلاب در مقیاس بزرگ اروپا را در طول قرن هفدهم توسعه داد. همچنین، همزمان با تهدید سلامت انسان بر اثر تشدید صنعتی شدن و شهرنشینی در اواخر قرن۱۹ و اوایل قرن۲۰، دولتها قوانین و مقررات جدیدی برای بهداشت شهری، فاضلاب و حفاظت از مناظر طبیعی و حیات وحش وضع کردند. در طول دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نیز با تشدید انتشار آلایندهها و خطرات آلودگی، آگاهی عمومی نسبت به محیطزیست افزایش یافت.
در این راستا، سیاستهایی همچون ممنوع شدن استفاده از مواد خطرناک یا تعیین حداکثر سطوح انتشار مواد خاص و تقویت سیستمهای نظارتی در مناطق مختلف دنیا و بهویژه کشورهای صنعتی در کاهش آلودگی منابع نقطهای تا حدود زیادی موفق بود. با این وجود، برخی از مشکلات زیستمحیطی، اغلب بهدلیل وجود منابع غیرنقطهای (پراکنده) فراوان، مانند خروجی اگزوز اتومبیلهای شخصی و دفع آفتکشها و کودهای کشاورزی از مزارع کوچک که به آلودگی هوا و آب منجر میشوند، ادامه یافت. البته برخی از منابع کوچک آلودگی ممکن است مضر نباشند، اما تجمع آلودگی آنها میتواند از حداقل استانداردهای تعیینشده برای تضمین کیفیت محیطزیست فراتر رود. علاوه بر این، افزایش پیچیدگی زنجیرههای علت و معلولی نیز دستیابی به وضعیت پایدار را با دشواری مواجه کرده است.