به گزارش آوای اقتصاد، به نقل از ایسنا، رسانه انگلیسی اشاره میکند که «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا دور دوم ریاستجمهوری خود را در شرایطی آغاز کرده که شاخصهای اقتصادی کلان، قدرتمند به نظر میرسند، اما حمایت عمومی از او در حال تضعیف است؛ تناقضی بنیادین که به باور نویسنده، هسته اصلی چالش دولت ترامپ را تشکیل میدهد.
روزنامه «فایننشال تایمز» در این گزارش مینویسد که گرچه کارشناسان هشدار داده بودند بازتنظیم بیسابقه نظم اقتصادی جهانی و مهار شدید مهاجرت از سوی ترامپ به فاجعه اقتصادی خواهد انجامید، اما دادهها تاکنون چنین تصویری را تأیید نکردهاند.
فایننشال تایمز مینویسد: سرمایهگذاری، تولید صنعتی، نرخ بیکاری و تورم همگی در وضعیت مطلوبی قرار دارند، دستمزدهای واقعی افزایش یافته و بازارهای مالی رکوردهای تازهای ثبت کردهاند. همچنین، فدرال رزرو برای سومین بار پیاپی نرخ بهره را کاهش داده و همزمان چشمانداز رشد اقتصادی را بهطور قابل توجهی بهبود بخشیده است. از منظر صرفاً آماری، مقاله تأکید میکند که ترامپ میبایست از جایگاه سیاسی بسیار قدرتمندی برخوردار باشد.
با این حال، فایننشال تایمز نشان میدهد که برداشت افکار عمومی کاملاً متفاوت است. نرخ محبوبیت ترامپ نهتنها بهطور کلی کاهش یافته، بلکه در حوزههایی مانند اقتصاد، تورم و مهاجرت نیز افت کرده است. به باور نویسنده، این شکاف ناشی از ضعف عملکرد اقتصادی نیست، بلکه ریشه در پیامرسانی متناقض و سیاستهای ناسازگاری دارد که باعث شده رأیدهندگان نتوانند راهبرد دولت را درک یا ارزیابی کنند.
فایننشال تایمز به اظهارات ترامپ درباره «هزینههای زندگی» بهعنوان نمونهای آشکار اشاره میکند. در شرایطی که «توان خرید» به دغدغه اصلی بسیاری از خانوادهها تبدیل شده، ترامپ این مسئله را «فریب» خوانده و گفته است کودکان به دهها اسباببازی نیاز ندارند! مقاله تأکید میکند که چنین سخنانی فشار اقتصادی بلندمدتی را که بسیاری از خانوادهها با آن مواجهند، کماهمیت جلوه میدهد و اعتماد عمومی را تضعیف میکند.
رسانه انگلیسی مجموعهای از تناقضهای سیاسی را مطرح کرده است. بهعنوان مثال، ترامپ گاه ادعا کرده که بار اصلی تعرفههای گمرکی بر دوش کشورهای هدف است و گاه نیز اذعان کرده که این بار بر دوش مصرفکنندگان آمریکایی است. مردم آمریکا نمیدانند که قیمتها قرار است افزایش یابند یا کاهش پیدا کنند؛ چه فداکاریهایی از آنها انتظار میرود و هدف نهایی این سیاستها چیست؟ به نوشته فایننشال تایمز، تا زمانی که پاسخ روشنی به این پرسشها داده نشود، رأیدهندگان قادر نخواهند بود درباره موفقیت یا شکست این آزمایش اقتصادی قضاوت کنند.
فایننشال تایمز سیاست آمریکا در قبال چین را نیز بهعنوان نمونهای دیگر از سردرگمی معرفی کرده و مینویسد که کاخ سفید گاهی دولت چین را دشمن میداند، فروش تراشههای پیشرفته هوش مصنوعی را محدود میکند و متحدان را به بستن بازارهایشان ترغیب میکند، اما در مقاطع دیگر، از فروش تراشههای قدرتمندتر حمایت میکند یا از استقرار شرکتهای چینی در خاک آمریکا سخن میگوید. همین تناقض در سیاست مهاجرتی نیز دیده میشود؛ جایی که نیروی کار خارجی گاه یک تهدید و گاه یک ضرورت اقتصادی معرفی میشود. پیشنهاد ترامپ برای پذیرش صدها هزار دانشجوی چینی در نظام آموزش عالی که خود بارها آن را نقد کرده، از نظر مقاله بسیار گیجکننده است.
فایننشال تایمز همچنین به سیاست صنعتی میپردازد و تغییر موضع ترامپ درباره «قانون تراشهها» را برجسته میکند. به نوشته این مقاله، رئیسجمهور آمریکا گاه این قانون را تخریب میکند و گاه از دستاوردهای آن تمجید کرده و حتی مداخله دولت در بازار را گسترش میدهد. ماجرای بازداشت کارگران ماهر کرهای در پروژه راهاندازی یک کارخانه باتری، بهعنوان نمونهای از نبود برنامهای منسجم برای جذب متخصصان خارجی ذکر شده است.
این مقاله تأکید میکند که دستورکار نامتعارف و جاهطلبانه ترامپ، هم بزرگترین فرصت دولت اوست و هم بزرگترین تهدیدش. از آنجا که این سیاستها در پی معکوسکردن روندهایی چهلساله هستند، نه صرفاً اصلاحات کوتاهمدت، شفافیت و انسجام در توضیح آنها اهمیت دوچندان دارد. به نوشته فایننشال تایمز، این پروژه اقتصادی نه مجموعهای از پیروزیهای سریع، بلکه یک بازآرایی ساختاری است که هزینههای کوتاهمدت قابل توجهی دارد، اما مدعی منافع بلندمدت بزرگتر است.
رسانه انگلیسی میگوید حفظ حمایت عمومی از چنین برنامهای مستلزم صراحت درباره هزینهها و توضیح روشن دستاوردهای آن است. «بازصنعتیسازی» به معنای چشمپوشی از برخی کالاهای ارزان وارداتی است و ایجاد بازار کار «با کیفیت بالا» مستلزم پذیرش هزینههای بیشتر خدمات است. محیط سیاستی قابل پیشبینی میتواند این هزینهها را کاهش دهد و اعتماد عمومی را تقویت کند.
فایننشال تایمز در ادامه استدلال میکند که بحران «هزینههای زندگی» صرفاً نتیجه جهش تورمی اخیر نیست، بلکه حاصل فرسایش چند دههای امنیت طبقه متوسط است. بر اساس پژوهش اندیشکده «امریکن کامپس»، در سال ۱۹۸۵ یک مرد با درآمد متوسط میتوانست با ۴۰ هفته کار هزینههای یک خانواده چهار نفره را تأمین کند، اما تا سال ۲۰۲۰ همین سطح زندگی به ۶۲ هفته کار نیاز داشت. کاهش تورم، بهتنهایی این مشکل ساختاری را حل نمیکند.
این مقاله نتیجه میگیرد که ادعای کاهش قیمتها در شرایطی که چنین چیزی رخ نمیدهد، از نظر سیاسی زیانبار است. به باور نویسنده، ترامپ باید با مردم صادق باشد، بپذیرد که احیا زمانبر است و توضیح دهد چرا راهحلهای میانبُر نتیجه معکوس دارد. فایننشال تایمز خواستار تشخیص روشن مشکل، برنامهای باورپذیر برای پیشرفت و شاخصهای شفاف برای سنجش موفقیت میشود.
در پایان، مقاله به یک نمونه تاریخی اشاره میکند و یادآور میشود که جامعه آمریکا پیشتر نیز از رهبرانی حمایت کرده که درباره سختیها صادق بودهاند. به گفته نویسنده، در آغاز ریاستجمهوری «رونالد ریگان»، نرخ بهره بسیار بالا، رکود اقتصادی و بیکاری مانع از پیروزی قاطع او در انتخابات نشد. فایننشال تایمز نتیجه میگیرد که شفافیت، ثبات در پیام و صداقت، نه انکار و تناقض، کلید تداوم حمایت عمومی از پروژه اقتصادی جاهطلبانه ترامپ است.